نویسنده: نقره نفس عمیقی کشیدم وسایلم رو توی ساک چرم کوچیک ولی جا دارم ریختم و آروم با قدمای محکم و با غرور و چهره ایی خونسرد از ساختمان بیرون اومدم۰ ریلکس با قدم های منظم در حالی که پالتوی قهوه ای سوخته ای رنگم را مرتب میکردم به سمت بنز مشکی رنگی که آن طرف خیابان منتظرم بود ...