فروشگاه فایل -بزرگترین و قویترین فروشگاه فایل کشور

فروشگاه فایل -بزرگترین و قویترین فروشگاه فایل کشور

مرجع دانلود انواع فایل - پشتیبانی :09157269053-09330513771
فروشگاه فایل -بزرگترین و قویترین فروشگاه فایل کشور

فروشگاه فایل -بزرگترین و قویترین فروشگاه فایل کشور

مرجع دانلود انواع فایل - پشتیبانی :09157269053-09330513771

داستان کوتاه روزی که شب بود

داستان کوتاه روزی که شب بود خلاصه داستان: فصل اولامروز آخرین روز از زردترین ماه سال است آقای ستوده مثل ۱۰ سال گذشته بر روی صندلی فلزی گوشه سمت چپ آسایشگاهنشسته و به پنجره انتهای سالن خیره شده است. نمای پنجره یک درخت کهن بزرگ است که نمای دیوار آجری پشت حیاطآسایشگاه را کامل پوشانده است. هیاهوی دیگر افراد فضای سالن را پر کرده، ولی آقای ستوده ساکت و بدون کلام فقط نظارهمی کند. در همین حال دکتر رضایی به آقای ستوده نزدیک می شود... ...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد